یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند ... ادامه مطلب

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های  مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس  از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و ... ادامه مطلب

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت ... ادامه مطلب

این داستانِ یک دکتر است. دکترِ داستانِ ما در حال حاضر در استرالیا زندگی می کند. زندگی بسیار مرفه ای ... ادامه مطلب

دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و ... ادامه مطلب

تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک میان بودن و نابودن امید فردائی هراسی می رباید خواب از چشمت ... ادامه مطلب

خدایا، تو را می خوانیم خدایا وقتی قلب*هایمان* کوچک*تر از غصه*هایمان* میشود وقتی نمیتوانیم* اشک*هایمان* را پشت* پلک*هایمان* مخفی کنیم* ... ادامه مطلب

اگر از عشقت نکنم گریه و زاری به جهنم که مرا دوست نداری!اگر خواهی بمیری بی بهانهبخور ماست و خیار ... ادامه مطلب

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او ... ادامه مطلب

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در ... ادامه مطلب